شهاب احمدی از آغاز انقلاب اسلامی و نهضت بزرگ امام خمینی، ادبیات مذهبی و ملی گرایانه جای خود را به گفتمان اسلامی و گاهی انسانی و فرادینی داد. این حادثه مهم هم ریشه در نگرش راهبردی به مدیریت دنیا و مقتضیات مادی و محاسبات مصلحت گرا و واقعیت مدار دارد و هم دارای مبانی و اصول فكری و اعتقادی و بازتفسیر فهم عالمان ما از اسلام است. حقیقت این است كه در دنیای امروز كه بر اثر حوادث مهیب و شگرف در عرصه اندیشه و عینیت، مرزهای جغرافیایی نقش نهایی و تعیین كننده خود را از دست داده و جریان های فكری و فرهنگی و مبادله كالا و پیوندهای اقتصادی در عرصه جهانی تمام مبانی گذشته را ویران و یا دست كم دستخوش تحولات جوهری نموده است و از نو همه محاسبات انسان ها را در هر جای این دنیا و در درون هر مرز و قلمرو و با هر اعتقاد و مذهب و دینی كه باشند، شكل داد و قالب های همزیستی جهانی بشریت را با مفاهیمی نوین از حیات و مناسبات درون آن، بازسازی كرد، در چنین جهانی، مدیریت قدرت و فرهنگ و رسانه به طور اجتناب ناپذیری بایستی معطوف به این واقعیت ها باشد. در نتیجه، از نظر منطق قدرت و محاسبات، مصلحت و منفعت جمهوری اسلامی ایجاد می كند، تمام این عناصر در حركت خود لحاظ كند و اگر قرار باشد همچنان با مقبولیت و مشروعیت كامل، راه پیشرفت را بپیماییم، بایستی به لوازم و منطق جدید قدرت و مدیریت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه تا جایی كه اصول و منظومه ارزشهای بنیادین آن در خطر نیفتد، ملتزم و پایبند باشیم. انسجام و یكپارپگی درونی دولت ها و ملت ها و توافق ملی بر سر بزرگترین شعارها و اصولی ترین مبانی ارزشی و سیاسی جامعه، یكی از مهمترین و اساسی ترین اقتضاهای سلامت مدیریت و ضمانت در ادامه مسیر و حركت هر نظام سیاسی است. در همین راستا، تشكیل كانون های اعتراض و پر رنگ تر شدن اعتراض در چارچوب مذاهب و اقوام، بزرگ ترین خطر قابل تصور علیه هر حاكمیتی است. از این رو باید برای منع تحقق چنین اعتراضات فرقه ای و جلوگیری از هویت مذهبی و یا قومی یافتن جریان های اعتراضی، با قدرت و حكمت تمام با مشكلات درونی كشور مواجهه كنیم. چالش های بزرگ در كشور ما در سالهای آینده از جنس حوادث پس از انتخابات نیست. در این چالشها اشتراك مذهبی و حتی توافق بر سر قانون اساسی و نیز اصول انقلاب تا حد زیادی وجود داشت، با این حال چنان كه دیدیم، توانست شكاف خطرناكی در بدنه انقلاب درست كند. اما خطر بزرگتر زمانی است كه با غفلت از نارضایتی هایی كه ظرفیت به خود گرفتنِ هویت و ماهیت قومی و مذهبی دارد، این چالش ها به مرز ویرانگری و زلزله برسد. از این رو لازم است بدون تعارف در این باره حرف زده شود و دلسوزانه حاكمیت انقلاب را متوجه چالشهای های آینده كرد. همچنین باید مراقب باشیم كه ظرفیت های تهدیدسازی و قابلیت های انفجار اجتماعی در اینجا و آنجا، قابلیت های پیوند با تهدید های خارجی را دارد. پرونده های قومی و مذهبی طرفداران پر انرژی و پولدار و ستیزه جویی مانند كشورهای عربی و قدرت های غربی و برخی از همسایه ها دارد. آنان بیكار ننشسته اند. قبل از بروز حادثه باید اقدام كرد. لایه های علمی و حلقه های فكری استراتژیك ما بایستی قدرت تحلیل عمیق و پیش بینی داشته باشند و توان مطالعات آینده پژوهانه به دست آورند. تا راه آینده و فردای نظام را كه از قضا سخت تر و پیچیده تر از آن مسافتی است كه تا كنون پیموده، بدرستی راهنمایی و هدایت كند و مرزهای تهدید و فرصت را برای تضمین امنیت استراتژیك نظام به دست دهد. یكی از بزرگ ترین مشكلات و آسیب های مدیریتی ما این است كه فاقد اتاق فكرهای بسیار قدرتمند و آزاداندیش هستیم. متأسفانه مراكز بسیار بسیار اندكی هم كه با نام هایی شبیه این عناوین فعالیت می كنند، یا تاثیر چندانی بر عملكرد مسوولان ندارند و یا نوعا غرق در حزب گرایی و یا طرفداری چاپلوسانه و متملقانه است و فضای كشور را به گونه ای ترسیم می كنند كه مسئولان بیش از آن كه از اعماق جان نگران سرنوشت انقلاب بشوند، خیالشان از بابت خطر راحت می شود. این مراكز در حقیقت اندیشه های صاحبان قدرت را بازتولید می كنند و گاهی به فراخور شرایط حرفهایی را با شكل و شمایل مختلف عرضه می كنند اما عمق كار آنان به نگرش آزاد و علمی و تولید اندیشه های ناظر به فردا و معطوف به تهدیدهای سخت و نرم درون و بیرون نظام نمی‌رسد و این یعنی خیانتی نابخشودنی كه یك مركز فكری یا كمیته علمی یا شورای مرتبط و یا شخصیت دلسوز و انقلابی می تواند مرتكب شود. از این رو هم به دلیل منطق محاسبات منافع و مصالح و مدیریت راهبردی نظام در بین الملل و نیز ضرورت مبتنی سازی حركت نظام بر اساس حقوق شهروندی و تساوی مطلق و بدون تبعیض میان مناطق و اقوام و طوایف در حاكمیت و اداره قدرت، كه مقدمه واجبِ تشكیل افكار عمومی و منطق وفاق ملی در كشور ماست و هم بر اساس بینش و نگرش بنیادین انقلاب و اسلام كه بیان گر همین ادبیات و طرح است، لازم است تا دیر نشده در صدد بازنگری در تعامل خود با بدنه متنوع كشور باشیم. با نگاهی به نحوه مدیریت در پرونده اهل سنت به عنوان یك نمونه شاهد بی توجهی هایی هستیم. آنان برادران ما در دین و هموطنان ما در میهن و هم اندیشان ما در اصل امانتِ رسالت و مأموریت نظام هستند. رفتار كنونی به این وفاق آسیب زده است و نگرانی از تعمق یافتن این رابطه است. مدیران و نهادهای فرهنگی و سیاسی ما در همه جهان اسلام در پی دراندازی طرح های تقریب و وحدت هستند اما تقریبا چهره غیر شیعی در تلویزیون های رسمی و ملی نظام دیده نمی شود. این امر نشانگر وجود خلل است و باید بهبود یابد. چه اشكالی دارد اهالی كردستان و بلوچستان و جاهای دیگر از رسانه ملی شاهد حضور علمی و سالم و وحدت بخش عالمان و بزرگان اهل سنت باشند؟ چه اشكالی دارد كه خطبه های امامان برجسته اهل سنت هم از تلویزون رسمی گزارش شود؟ چرا باید نظام تربیتی ما بر اساس نادیده گرفتن مذاهب دیگر، فرزندان این مملكت را تربیت كند كه چالش های فردا، تر و خشك ما را بسوزاند و بستر مناسبی برای تحرك و فعالیت نیروهای تندرو و افراطی و غلوكننده دو طرف در عرصه داخل و خارج درست شود؟ چرا مثلا تلویزیون المنار حزب الله از برگزاری میزگردهایی با چند مهمان صرفا شیعی پرهیز می‌كند و سالهاست بدون مهمان سنی هیچ برنامه فكری و اسلامی را بر گزار نمی كند، اما با وجودی كه همان خوف و تهدیدی كه حزب الله به خاطر عبور از آن دست به چنین كارهایی می‌زند، در كشور ما هم هست، اما ما بی خیال از پیامدهای این رفتار یك جانبه گرایانه در بلندمدت، حاضر به بازنگری نیستیم؟ و چرا حفظ حرمت مقدسات اهل سنت كه با حكمت و درایت رهبر فرزانه و بزرگوار انقلاب در فتاوای ایشان خود را نشان داد و مانند آب سردی شعله های اختلاف را موقتا خاموش كرده است، در رسانه های ما و نهادهای رسمی ما نهادینه نمی شود؟ یكی از صحنه های عجیب و نامفهومی كه همیشه ذهن مرا مشغول خود كرده این است كه بسیاری از عالمان شیعی ما به لبنان و سوریه و خلیج فارس سفر می‌كنند و با عالمان غیر شیعی با هدف تقویت وحدت ملاقات می كنند، اما از هر گونه تعامل با عالمان اهل سنت داخل كشور پرهیز می كنند! آیا فضای كشور ما برای تعامل تقریبی مناسب نیست؟ و نمی شود فراتر از چند روز همایش بسته در تهران در هفته وحدت در دیگر مناسبت های بزرگ ملی همواره شخصیت های غیر شیعی هم در صحنه باشند؟ مگر چالشهای های بزرگ فردای این نظام و عبور از تندرهای ویرانگر جهان شرق و غرب علیه نظام ما را افرادی غیز از همین اهل سنت داخل می تواند خنثی نماید؟ كاری كنیم كه اگر خدای ناكرده روزی نظام تهدید شود همین اهل سنت با رهبری عالمان بزرگ آنان از امنیت و آرامش و مرزهای نظام دفاع كنند. امنیت ملی ما به قدرت نرم و بی انتهای قلوب مسلمانان داخل كشور است، نه به قدرت های سختی كه دیگران از ما بهترش را دارند. بارها گفته شده است كه اهل سنت ما یكی از معتدلترین و منصف ترین و مسالمت اندیش ترین نوع اهل سنت در همه جهان است. آنان به معنای واقعی و بدون تعارف در تشكیل این نظام سهیم هستند و با سیاست رهبردی امام خمینی در تشكیل امت واحده جهانی موافق بودند و برای آن از همه چیز خود مایه گذاشتند. در نتیجه این مذهب در درون كشور ما یك فرصت است نه تهدید. از این رو، رفتار تهدیدنگرانه به آنان بزرگ ترین زمینه ساز چالش و خطر است به ویژه آن كه همانند دیگر گروه ها و مذاهب، در میان اهل سنت نیز گروه های فتنه گر و مرتبط با دستگاههای جاسوسی منطقه ای و جهانی حضور دارند. نباید بهانه های این گروه برای تخریب جامعه مدنی و اسلامی داخل ما همچنان در دست آنان باشد. حوزه علمیه قم و فعالیت های آن در راستای تعامل با الازهر و دیگر مراكز جهان اسلام بسیار كار حكیمانه و زیبایی است و هیچ عاقلی نمی تواند به آن اعتراض كند اما جای این سؤال هم هست كه در سال چند نشست علمی و مشترك در قم یا سنندج یا زاهدان میان نخبگان بزرگ علمی مسلمان اهل سنت داخل كشور و بزرگان دیگر برگزار می شود؟ آیا تعامل درست میان ما و تشكیل سازمان های مشترك علمی میان اهل سنت و شیعه داخل كشور بهترین خدمت به امنیت ملی و نیز راهی برای تحقق اهداف اسلامی نظام نیست؟ نگاهی به ظرفیت استثنایی اهل سنت ایران و اعتدال اخلاقی و توازن فكری و سلامت نفسی آنان و نیز این كه بخشی از پروژه بزرگ و جهانی نظام ما هستند به ما این حقیقت را اثبات می كند كه با مدیریت نیروی بی نظیر اهل سنت در مدیریت فكری و نظری جهانی می توانیم با جهان اسلام پیوندی ناگستنی برقرار كنیم. چهره جهان اسلامی ما بایستی از تمام عالمان اسلامی شیعه و سنی باشد. مگر مشكلی دارد نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی در مصر یا تونس یا سوریه یك جوان فعال و انقلابی اهل سنت ایرانی باشد؟ و یا سفیری ما در برخی كشورهای كاملا سنی برادران اهل سنت باشد؟ چه وقت این مرزهای وهمی نظام را باید شكست و چه زمانی به خطرناك بودن این عدم تعامل پی خواهیم برد؟ چنان كه می دانیم، ایران داعیه دار مدل و الگوی مدیریت جهان اسلام و بلكه مدیریت ارزشی و انسانی جهان است. به نظر می رسد برای قدم برداشتن در چنین مسیری بایستی در درون كشور ما مدیریت اسلامی تنوع گرا را تجربه و تمرین كنیم. و اگر استانهایی با اغلبیت اهل سنت نداشتیم شاید دعوت از مسلمانان اهل سنت جهان اسلام برای اقامت در ایران اسلامی و مشاركت در تشكیل نمونه كوچك زندگی اسلامی در درون یك كشور و احترام عمیق و مساوی مذاهب در داخل تجریه نظام ما، كار عاقلانه ای بود. یعنی اگر اهل سنت نداشتیم، باید اهل سنتی در داخل ایران اسلامی درست می كردیم تا مدل اسلامی توسعه و حیات طیبه مبتنی بر مرجعیت اخلاقی و علمی اهل البیت با تنوع انسانی و دینی و مذهبی در مرحله عمل و تحقق رخ بدهد. شعار و نظریه برای ارائه الگوی قابل تقلید و پذیرش زندگی اجتماعی اسلامی در سایه پروژه مملكت كافی نیست و بایستی حضور مساوی و فعال همه مذاهب اسلامی و اقوام موجود در نظام را تضمین كرد. به نظر می رسد موضوع اقوام در ایران الحمدلله، هیچ گاه یك مشكل جدی نبوده است؛ زیرا در درون نظام ما، لایه‌های قدرت و حاكمیت و مسؤولان و مدیران ارشد كشور بدون توجه به قومیت افراد و صرفا تحت پرچم انتساب به این خاك و مرز ایران همواره به شایستگی حضور داشته اند. هیچ كسی هم از كس دیگر در باره قومیت افراد نمی پرسد. زیرا ملاك و میزان قومیت و طایفه در موازین قدرت جایگاهی نداشته است اما موضوع مذهب و بویژه اگر در جایی با قومیت هم گره بخورد، از حساسیت بالایی برخوردار است و بازنگری در مدل تعامل با دیگر مذاهب اسلامی در درون نظام به تجدید نظر جدی نیازمند است. تكرار این امر لازم است كه هدف اصلی این پیشنهاد ارائه دلیل حسی و الگوی علمی و عملی برای سیستم انسانیت محور و عادلانه اداره زندگی است. در یك سیستم سالم مدیریتی صرف نظر از انتساب های مذهبی لازم است افراد شایسته در نظام قدرت و مدیریتِ مجتمع مدنی فعالیت كنند. برای نمونه آیا برای كسی كه مریض است فرق دارد كه دكتر متخصصی كه به او مراجعه می كند دارای چه مذهبی است؟ یا برای مدیریت سازمان اتوبوسرانی یا متروی تهران مگر مهم است فرد مذكور شیعی باشد یا سنی؟ پیشنهاد می شود در مرحله نخست بسیاری از مسؤولیت های بی ارتباط با فرهنگ و اعتقاد و سیاست در سطح ملی به شخصیت های شایسته و لایق اهل سنت واگذار شود. مثلا اگر در میان اهل سنت شخصیت علمی و توانمندی می تواند معاون ریاست جمهوری و ریاست محیط زیست باشد یا می تواند وزیر بهداشت باشد، او را برای این موقعیت انتخاب كنند تا كسی ما را به تبعیض مذهبی متهم نكند. آرام آرام باید این ذهنیت و تفكر در عقول حاكمان ما تثبیت شود كه وجود تنوع قابل ملاحظه در حاكمیت نظام نه تنها تهدید نیست بلكه فرصت استثنایی برای حمایت داخل یو خارجی و اعتبار بخش به ادبیات و طرح كشور است. به راستی حضرت مهدی علیه السلام می آیند و مردم را به تبعیت از مذهب شیعی می گرایند و سپس حكومت می كنند یا این كه با مدیریت اخلاقی و مبتنی بر عدالت كامل، همه را قانع می كنند كه ایشان بر حق است و دیگران با اختیار خود به او می پیوندند. یكی از مشكلات كم فایده بودن تبلیغات ما هم همین است كه رفتار و اقوال ما با هم نمی سازد. بارها و بارها از امامان معصوم ما رسیده است كه مردم را با عمل و رفتار خود به دین و خدا فرابخوانید. نقشی كه رفتار عادلانه و مبتنی بر شایستگی و لیاقت در مدیریت و حاكمیت در متقاعد ساختن یك مخالف اعتقادی دارد هزار منبر ندارد. فرق منطق ما با منطق امام صادق یا حضرت علی علیهماالسلام در این است كه آنان خوب بودند و مردم بر اثر خوب دیدن آنان و مشاهده رفتار عینی آنان به آنان می گرویدند، اما ما خیال می كنیم همین كه من فكر می كنم بر حق هستم و برای این خیالم چند دلیل هم دارم برای هدایت دیگران كافی است! امیدواریم روزی اگر یك فرد غیر شیعه شایستگی بار امانت وزارت یا سفارت را داشت بدون توجه به مذهب و طایفه این بار را بر دوش او بیندازیم. ببینید در كشور عراق هیچ كس از ولایت فقیه حرف نمی زند! وقتی از عراقی ها در این باره پرسیدیم می گویند شرایط عراق با ایران متفاوت است! منظورشان این است كه در عراق اهل سنت و كردها نمی توانند به نسخه شیعی حاكمیت دینی تن در دهند! اما من این حرف را قبول ندارم. من فكر نمی كنم در نظام، مذاهب دیگر نقش سیاسی پررنگ ندارند و اساسا گمان من این است كه نظام كنونی یك نظام مذهبی (به مفهوم تك مذهبی) نیست. بلكه یك الگوی تمام عیار برای مدیریت جامعه است مبتنی بر اصول و ارزشهای بنیادین دینی، حتی اگر آن كشور دارای تنوع مذهبی و عرقی باشند. مگر نظام سیاسی مبتنی بر ولایت صرفا در جوامع شیعی قابل تحقق است؟ اگر این گونه است، چرا ما مدعی هستیم كه نظام و الگوی حاكمیت ما قابل ارائه به همه جهان است و انقلاب و نظام با در جهان اسلام قابل عرضه و تطبیق است؟ در نتیجه باید دنبال خلل گشت و مشكل را با آرامش و منطق علمی و بدور از تشنج رسانه ای حل نمود. اگر ما نتوانیم كارآمدی نظام خود را در جوامع با اكثریت اهل سنت هم اثبات كنیم الگوی اسلامی ما شكسته خورده است.